امبهلغتنامه دهخداامبه . [ اَ ب َ / ب ِ ] مزید مؤخر و مقدم امکنه مانند شلمبه و لمبه سر. (یادداشت مؤلف ).
امبهلغتنامه دهخداامبه . [ اُ ب َ ] (اِ) سرپا ایستادگی قاب قمار، مقابل شاه و وزیر و دزد. (از یادداشت مؤلف ). در تداول مردم تبریز امبا گویند.
انبهلغتنامه دهخداانبه .[ اُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) سرپا ایستادن قاب قمار مقابل شاه و وزیر و دزد. قائم و ایستاده ماندن قاب قمار. امبه . (یادداشت مؤلف ). در آذربایجان اُنبا گویند.
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص
وَالِدَةٌفرهنگ واژگان قرآنمادر (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولي کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کساني ديگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باش
وَالِدَتِکَفرهنگ واژگان قرآنمادرت (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولي کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کساني ديگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته با