امام بیهقیلغتنامه دهخداامام بیهقی . [ اِ ب َ هََ ] (اِخ ) احمدبن الحسین مکنی به ابوبکر. رجوع به احمدبن حسین و ابوبکر بیهقی شود.
إِمَامٍفرهنگ واژگان قرآنپيشوا-راه اصلي(در جمله"إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ "يعني منزلگاه قوم لوط و قوم ايکه ، هر دو بر سر بزرگ راهي قرار داشت . مقصود از اين راه ، آن راهي است که مد
امامفرهنگ مترادف و متضاد۱. معصوم ۲. ولی ۳. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب ۴. پیشنماز ≠ ماموم
ابوبکر بیهقیلغتنامه دهخداابوبکر بیهقی . [ اَ بو ب َ رِ ب َ هََ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن علی بن عبداﷲبن موسی بیهقی خسروگردی ، معروف به امام بیهقی . حافظ و محدث و فقیه شافعی ، از کبار اصحا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن حسین خسروجردی ملقب به حافظ ومعروف به امام بیهقی . او راست : کتاب الدعوات کبیر. و کتاب الدعوات صغیر. و شعب الایمان . و جامع المصنف . م
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان غنوی . امام بیهقی بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمود: لاتسبّوا الدّنیا فنعم مطیة المؤمن
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن علی بن موسی بن عبداﷲ بیهقی . وی از پدر و برادران خویش ابوسعید و ابوعبداﷲ سماع دارد و این دو نیز از پدر خود سماع دارند
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) میهنی بن ابی نصر مکنی بابی الفتح . وی مدرس مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد و در دارالخلافه محظوظ بود و هر گاه که در دارالخلافه حاضر میشد توقیع ذی