اماجدلغتنامه دهخدااماجد. [ اَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امجد. بزرگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از المنجد). بزرگتران . و رجوع به امجد شود.
سدیدالدین اعور کرماجلغتنامه دهخداسدیدالدین اعور کرماج . [ س َ دُدْ دی اَع ْ وَ رِ ک ِ ] (اِخ ) از اماجد شعراست . با اثیرالدین اخسیکتی معاصر بود و مهاجات فیمابین ایشان روی داده است . از جمله این
فرزدق یمنیلغتنامه دهخدافرزدق یمنی . [ ف َ رَدَ ق ِ ی َ م َ ] (اِخ ) گویند از اماجد شعرا و اکابر فضلاست و با حکیم خاقانی معاصر بوده . بعضی ، از شعرای محمودیش دانند، حق اینکه حقیقت احوا
مؤذنلغتنامه دهخدامؤذن . [ م ُ ءَذْ ذِ ] (اِخ ) خراسانی . از گویندگان قرن یازدهم هجری و اسمش شیخ محمدعلی بود از اکابر فضلا و اماجد عرفا از سلسله ٔ جلیله ٔ ذهبیه ٔ کبرویه . با شا
زرگر اصفهانیلغتنامه دهخدازرگر اصفهانی . [ زَ گ َ رِ اِ ف َ ](اِخ ) شیخ نجیب الدین رضا، از اماجد مجذوبین و اکابرمحبوبین بوده و پس از جذبه به سلوک رجوع کرده ، ارادت به شیخ محمدعلی مؤذن خ
صمدلغتنامه دهخداصمد.[ ص َ م َ ] (اِخ ) همدانی . مرحوم هدایت در ریاض العارفین وی را ستوده و چنین آرد: هو قطب العلماء مولانا شیخ عبدالصمد از اکابر محققین و اماجد محدثین بوده و در