الیفلغتنامه دهخداالیف . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون ، در 32 هزارگزی خاور کنارتخته ، در دامنه ٔ جنوب باختری کوه قبله واقع، و کوهستانی و گرمسیر اس
الیفلغتنامه دهخداالیف . [ اَ ] (ع ص ) دوست . مونس . ج ، اَلائِف . (از اقرب الموارد). یار و دوست و همخو. (ناظم الاطباء).
الیفواژهنامه آزادالیف به معنای دوست.عشق.همدم ودر زبان محلی به هزار نیز معنا کنند معنی آن به زبان مردم هزارتایی می باشد.یعنی در این روستا هزار خانوار زندگی می کرده اند
علیفلغتنامه دهخداعلیف . [ ع َ ] (ع ص ) گوسفند فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دابه ای که به او علف خورانده باشند. (از اقرب الموارد).
الیفالطلغتنامه دهخداالیفالط. [ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان دلیر داود علیه السلام . وی را الیفال نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
الیفالطلغتنامه دهخداالیفالط. [ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان دلیر داود علیه السلام . وی را الیفال نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
دهلهواژهنامه آزادده الیف به معنای دهی است که دارای هزار خانوار بوده است .آثار فرهنگی و سنگ قبور موجود که تاریخ مستند 720سال بر روی آنها حک شده است این جمله را تایید می کند.همچنی