الیسلغتنامه دهخداالیس . [ اَل ْ ی َ ] (ع ص ) دلیر. ج ، لیس . (منتهی الارب ).دلیری که از چیزی نهراسد و چیزی او را مانع نباشد. (از اقرب الموارد). || شتر که هرچند بار کنند بردارد.
علیسگویش گنابادی این یک واژه تعجبی است و وقتی یک کاری به نظر فرد عجیب و خارق العاده میرسد استفاده میشود.این واژه بار تعجبی بسیار بالایی دارد.این واژه را وقتی میخواهند کسی را چشم
الیثلغتنامه دهخداالیث . [ اَل ْ ی َ ] (ع ص ) دلیر. (ناظم الاطباء). شجاع . مؤنث : لَیثاء. ج ، لیث : هو الیث اصحابه ؛ یعنی او سختترین و چابکترین یاران خود است . (از اقرب الموارد)
علیثلغتنامه دهخداعلیث . [ ع َ ] (ع اِ) نان از جو و گندم آمیخته به هم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). این لغ
علیصلغتنامه دهخداعلیص . [ ع ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است که نان خورش کنندو از آن شوربا سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
علیسلغتنامه دهخداعلیس . [ ] (اِخ ) نام بطنی است از زرانقة، که آن نیز از تیره های معازبة در یمن باشد. (از تاج العروس ، ذیل ماده ٔ تزرنق ) (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819).
الیسعلغتنامه دهخداالیسع. [ اَل ْ ی َ س َ ] (اِخ ) الیشع. از پیامبران بنی اسرائیل ، شاگرد و جانشین الیاس و پسر شافاط ساکن آبل محوله بود. (قاموس کتاب مقدس ). در کشف الاسرار (ج 3 ص
الیساواژهنامه آزادنام بانی و ملکۀ افسانه ای کارتاژ که دختر شاه صور بود؛ دیدو (رک. دهخدا). نامی است برای دختران.