الیةالکفلغتنامه دهخداالیةالکف . [ اَل ْ ی َ تُل ْ ک َف ف ] (ع اِ مرکب ) محل و بن گاه ابهام است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). موضع گوشت آلود دنباله ٔ ابهام در کف دست : بریدن این شریان درد
الیةلغتنامه دهخداالیة. [ اَل ْ ی َ ] (ع اِ) دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین . ج ، اَلیات ، اَلایا. تثنیه ٔ آن اَلیان بی تاء. (منتهی الارب ). گوشت یا پیهی که بر عَجُز گرد آید. (از
جداةلغتنامه دهخداجداة. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد غطفان . (معجم البلدان ) : یدیت علی ابن حسحاس بن وهب باسفل ذی الجداة یدالکریم قصرت له من الحماء لماشهدت و غاب عن دار الحمی
نادرلغتنامه دهخدانادر. [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از ندر.(اقرب الموارد). رجوع به ندر شود. || (اِ) جمع اندر به معنی خرمن یا خرمن گندم است . (از منتهی الارب ). رجوع به اندر شود. || خر
حبسلغتنامه دهخداحبس . [ ح ُ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است مر بنی قرة را. و دیگران گفته اند: میان حرة بنی سلیم و الوارقیة باشد. و در حدیث عبداﷲبن حبشی آمده است : تخرج نار من حب
موطاءلغتنامه دهخداموطاء. [ م ُ وَطْ طَءْ ] (ع ص ) پایمال شده و پاسپرده . (ناظم الاطباء). زیر پا سپرده شده . (آنندراج ). نرم و برابر ساخته . (ناظم الاطباء).- موطاءالاکناف ؛ مرد ن