الیاسانلغتنامه دهخداالیاسان . [ اِل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 28 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی شمال چهار میلان . کوهستانی و
الیاسوندلغتنامه دهخداالیاسوند. [ اِل ْیاس ْ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یک بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3 هزارگزی جنوب شوسه ٔ هرسین به کرمان
الیاسینلغتنامه دهخداالیاسین . [ اِل ْ] (اِخ ) الیاس پیغامبر و اتباع او. (مهذب الاسماء). یعنی الیاس پیغمبر و پیروان او. بعضی گفته اند که الیاسین لغتی است در الیاس چون میکائیل در میک
آل یاسینلغتنامه دهخداآل یاسین . [ ل ِ ] (اِخ ) آل یس . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه : چون تو بتی گزیدی کز رنج و شرّ آن بت برکنده گشت و کشته یکرویه آل یاسین ؟ناصرخسرو.
آلیارانلغتنامه دهخداآلیاران . (اِخ ) نام محلی کنار راه اصفهان به نجف آباد، میان تیرانچه و کرسنگ در 14300گزی اصفهان .
حسن آل یاسینلغتنامه دهخداحسن آل یاسین . [ ح َ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) کاظمی فقیه که در کاظمین به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . از فقهای شیعه است . او راست : الاسرار الفقهیه و جز آن . (ذریعه ج
علی احسانلغتنامه دهخداعلی احسان . [ ع َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیایی ، بخش سنقر کلیایی ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 29 هزارگزی باختر سنقر، و یک هزارگزی الیاسان . ناحیه ای ا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تکودار. اباقاخان میل داشت که پس از او پسرش ارغون ایلخان شود ولی چون این ترتیب با یاسانامه ٔ چنگیزی که سلطنت را حق ارشد شاهزادگان زنده می
جی افراملغتنامه دهخداجی افرام . [ ] (اِخ ) نام پیغمبری است از پیغمبران عجم . (برهان قاطع). جی افرام وجی آلاد نام دو تن از حکمای قدیم ایران بوده . پارسیان قدیم قایل بوده اند که بعد ا
زردشتلغتنامه دهخدازردشت . [ زَ دُ ] (اِخ ) بمعنی زره تشت است . (جهانگیری ). شخصی که دین آتش پرستی را بهمرسانید و احوال او در لغت زراتشت بخوبی مذکور شد و بعضی گویند زردشت به زبان
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری ) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد