الگولغتنامه دهخداالگو. [ اُ ] (اِ) روبُر. مُدِل . || سرمشق . مُقتَدی ̍. اُسوَه . قدوه . مثال . نمونه .
الگوفرهنگ فارسی عمید۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را میبرد؛ روبُر؛ نمونه.۲. سرمشق؛ نمونه.
الگوmould/ moldواژههای مصوب فرهنگستاننمونة ساختهشدة دقیقاً متناظر با اجزای شناور که برای شکلدهی و برش نهایی اجزای شناور از آن استفاده میشود
الگوpatternواژههای مصوب فرهنگستانساختاری انتزاعی و قابل تقلید که نشاندهندة تعامل و روابط علّی میان عناصر است و ازطریق درک روابط دادههای موجود با یکدیگر استخراج میشود
الگوtemplate 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از دادهها که برای ایجاد سندهای جدید یا مقایسۀ مجموعهدادههای مختلف به کار میرود
پودر آلیاژیalloyed powder/ alloy powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری فلزی مرکب از حداقل دو جزء که بهطور نسبی یا کامل با هم آلیاژ شدهاند
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
الگونهلغتنامه دهخداالگونه . [ اَ ن َ ] (اِ) بمعنی گلگونه و سرخ رنگ و شنجرفی . الغونه . (آنندراج ). || غازه ٔ روی . (آنندراج ).
الگوریتمalgorithmواژههای مصوب فرهنگستانفرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل، خصوصاً روشی که در آن بهطور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود متـ . خوارزمی
الگوسازloftsman, linesman, developerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در ساخت شناور یا هواگرد الگوهای بخشهای مختلف سازه را در اندازة واقعی بر روی کاغذ یا چوب میسازد
الگوکارmould maker/ mold maker, moulder/ molderواژههای مصوب فرهنگستانفردی که بخشهای مختلف سازه را براساس الگوی طراحیشده یا کار الگوساز میسازد
الگونهلغتنامه دهخداالگونه . [ اَ ن َ ] (اِ) بمعنی گلگونه و سرخ رنگ و شنجرفی . الغونه . (آنندراج ). || غازه ٔ روی . (آنندراج ).
الگوپردازی روانیpsychological profilingواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای دستهبندی و درک و پیشبینی رفتار خلافکاران خاص براساس سرنخهای بهدستآمده از آنها
الگوریتمalgorithmواژههای مصوب فرهنگستانفرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل، خصوصاً روشی که در آن بهطور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود متـ . خوارزمی
الگوریتم رمزنگاشتیcryptographic algorithmواژههای مصوب فرهنگستانیک روال محاسباتی که بر مبنای تعدادی متغیر ورودی، شامل یک کلید رمزنگاشتی، یک خروجی تولید میکند متـ . خوارزمی رمزنگاشتی
پهالگولغتنامه دهخداپهالگو. (اِخ ) نام نهری است در خطه ٔ بهار از کشور هندوستان که پس از طی 300 هزارگز وارد رود معروف گنگ میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).
فالگولغتنامه دهخدافالگو. (نف مرکب ) فالگوی . آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن . فالکباز : همان نیز گفتار آن فالگوکه گفت او بپیچد ز تخت تو رو. فردوسی .بسان فالگویانند مرغان بر درختان برنهاده پیش خویش
گالگولغتنامه دهخداگالگو. [ ل ِ گ ُ ](اِخ ) نام نهری است در دو ایالت هوئسکه ساراگوسه ، که در تنگه ٔ سالنت از بغازجبال پیرنه سرچشمه گرفته بسوی جنوب جریان دارد، و پس از عبور از میان سالنت و دیگر قصبات و آبیاری مقداری از اراضی لمحه ای بطرف مغرب و باز بسمت جنوب متمایل میگردد پس دشت سارگوسه را سیراب