الکهلغتنامه دهخداالکه . [ اُ ک َ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی کشور. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناحیه . بَلَد. اُلکا. رجوع به الکا شود.
الکه کهنلغتنامه دهخداالکه کهن . [ اَک ِ ک ُ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، در 10 هزارگزی جنوب باختر کامیاران و 10 هزارگزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه -
الکهفلغتنامه دهخداالکهف . [ اَ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن ، مکی است و 110 آیه دارد. رجوع به کهف شود : پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها.خاقان
ذات الکهفلغتنامه دهخداذات الکهف . [ تُل ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر عوف بن الأحوص : یسوق صریم شأها من جلاجل الی ّ و دونی ذات کهف و قورها.و در شعربشربن ابی حازم :یسومون الصلاح ب
الکه کهنلغتنامه دهخداالکه کهن . [ اَک ِ ک ُ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، در 10 هزارگزی جنوب باختر کامیاران و 10 هزارگزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه -
علکةلغتنامه دهخداعلکة. [ ع َ ل ِک َ ] (ع اِ) ریه مانندی که شتر وقت مستی از دهان برآرد. (منتهی الارب ). شقشقه . (اقرب الموارد). || زمین نزدیک آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد
الکهفلغتنامه دهخداالکهف . [ اَ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن ، مکی است و 110 آیه دارد. رجوع به کهف شود : پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها.خاقان