علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع َ ] (ع مص ) خاییدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِلک خاییدن . (منتهی الارب ). || دندان ساییدن بر هم چندان که بانگ برآورد. گویند: علک نابیه . (م
علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) درختی است حجازی .(از اقرب الموارد). درختی است حجازی که شیر سطبر دارد، و گویند که آن را در زهر آمیزند. (منتهی الارب ).
علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع َ ل ِ ] (ع ص ) خوردنیی که در خاییدن سخت باشد. || لزج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع ِ ] (ع اِ) هر صمغی را گویند که آن را توان خایید، و بهترین وی علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان ). هر صمغی که خاییده شود و سیلان نکند. (ناظم الاطباء)
آلکلغتنامه دهخداآلک . [ ل َ ] (اِ) آله . اُشنه . (ریاض الادویه ). دوالک . (ریاض الادویه ) (بحرالجواهر). || سنبل الطیب .
الک(آردبیز)گویش اصفهانی تکیه ای: alak/ ârteviǰ طاری: alak طامه ای: alak/ ârtviǰ طرقی: alak کشه ای: alak نطنزی: ârteviǰ
تاج الدین کلالغتنامه دهخداتاج الدین کلا. [ جُدْ دی ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ٔ کجوربخش مرکزی شهرستان نوشهر. سیزده هزارگزی باختر المده هزارگزی جنوب شوسه ٔ المده به نوشهر. دشت معتدل