الوقةلغتنامه دهخداالوقة. [ اَ ق َ ] (ع اِ) روغن با خرمای تر آمیخته ، یا مسکه و خرما با هم ممزوج . (منتهی الارب ). طعامی است نفیس و لذیذ یا آنکه مسکه با رطب است . (آنندراج ). طعام
الواهلغتنامه دهخداالواه . [ اَل ْ ] (اِ) گیاهی است بهاری که آنرا اگر و در عربی وَج ّ گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 128 ب ). رجوع به «اگر» و «وج » شود.
واهب الصورلغتنامه دهخداواهب الصور. [ هَِ بُص ْ ص ُ وَ ] (ع ص مرکب ) مصور. صورت بخش . بخشنده ٔ صورتها. چهره آرای .
مسکهلغتنامه دهخدامسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ) به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء). زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کر
وقهلغتنامه دهخداوقه . [ وَق ْه ْ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
وقهةلغتنامه دهخداوقهة. [ وَ هََ ] (ع اِمص ) بندگی و فرمانبرداری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طاعت . (اقرب الموارد). رجوع به وقه شود.
شادریهلغتنامه دهخداشادریه . [ ] (اِخ ) یکی از هفت پاره شهر اصفهان بوده است : و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم ، چون مدینه ، و آن : شهرستان است و مهرین و شادریه و درام
سارویهلغتنامه دهخداسارویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند : سارویه و اکنون اصفهانیان آن ر