حاشالغتنامه دهخداحاشا. (ع ق ) حاش َ. حشی . کلمه ای است که افاده ٔ تنزیه و برأت کند، و آن را در مقام انکار نیز استعمال کنند. صاحب غنیة الطالب گوید: کلمة للتنزیه نحو حاشاللّه ، ا
واگماریدنلغتنامه دهخداواگماریدن . [گ ُ دَ ] (مص مرکب ) پدید گشتن دندانها در هنگام خندیدن و تبسم کردن و روی در هم کشیدن . (ناظم الاطباء).
ابن عفیف تلمسانیلغتنامه دهخداابن عفیف تلمسانی . [ اِ ن ُ ع َ فی ف ِ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن سلیمان . از ادبا و شعرای معروف عرب ،ملقب به شاب ّالظریف . مولد او مصر به سال 661 هَ .ق
دفترلغتنامه دهخدادفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد