القلغتنامه دهخداالق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن در دروغ . (تاج الم
القلغتنامه دهخداالق . [ اِ ] (ع اِ) گرگ نر. ذئب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤنث آن اِلقَة و جمع اِلَق است ، و ببوزینه ٔ ماده نیز القة گویند ولی نر آن را الق نگویند بلکه ق
علقدیکشنری عربی به فارسیاويختن , اويزان کردن , بدار اويختن , مصلوب شدن , چسبيدن به , متکي شدن بر , طرزاويختن , مفهوم , ترديد , تمايل , تعليق , اويزان شدن يا کردن , اندروابودن , معلق کر
الغدیکشنری عربی به فارسیبرانداختن , ازميان بردن , منسوخ کردن , منسوخ , از ميان برده , ملغي , باطل کردن , لغو کردن , بروزدادن , از دهان بيرون انداختن , فسخ کردن , برگرداندن حکم صادره ,
القاطلغتنامه دهخداالقاط. [اَ ] (ع اِ) مردم اوباش . || مردم اندک پراکنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).