الفختنلغتنامه دهخداالفختن . [ اَ ف َ ت َ ] (مص ) بمعنی الفاختن . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ میرزا ابراهیم ). ان
الفختنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= الفنجیدن: ◻︎ آنکه مرادش درم الفختن است / پیشهٴ او سوختن و سختن است (امیرخسرو۱: ۱۰۰)، ◻︎ رو بخور و هم بده ورنه شوی پشیمان / هرکه نخورد و نداد هیچ نیلفخت (رودک
الفغدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = الفختن: ◻︎ چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی / کنون بباید بیتوشه رفتن ای منبل (ناصرخسرو: ۱۹۳).۲. کسب کردن.
الفخدنلغتنامه دهخداالفخدن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) بمعنی الفاختن و الفختن . رجوع به الفاختن شود : تو بی تمیز و بر الفخدن ثواب مرا. ناصرخسرو (از رشیدی ).رجوع به فرهنگ رشیدی و فرهنگ شع