الفت داشتنلغتنامه دهخداالفت داشتن . [ اُ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) انس داشتن . (فرهنگ ناظم الاطباء). انس گرفتن . مونس شدن . خوگر شدن . الفت گرفتن : چه درختهای طوبی بنشانده آدمی راتو بهیمه
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اَ ف َ ] (ع ص ) قچقار شاخ درهم پیچیده یا یک شاخ خمیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . آنکه سرویش بهم پیچیده باشد. (مهذب الاسماء) (از تاج ا
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اَ ل ُ ] (اِ) آلفت و غم و اندوه . || رنج و پریشانی و آشفتگی . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). رجوع به آلفتن و آلفته شود.
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اُ ف َ ] (ع اِمص ) خو کردن و دوستی ، و به لفظ دادن و نهادن و کردن استعمال میشود. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و نیز با یافتن و داشتن صرف شود. الفة.
الفتفرهنگ انتشارات معین(اُ فَ) [ ع . الفة ] 1 - (مص ل .) معتاد شدن ، انس گرفتن . 2 - (اِمص .) عادت ، انس . 3 - دوستی ، همدمی .
الفت گرفتنلغتنامه دهخداالفت گرفتن . [ اُ ف َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) خوگر شدن . انس گرفتن . مونس و همدم شدن .دوستی و موافقت . الفت داشتن . سازواری . با هم آمیختن : او را پیوسته بخواندن
انس داشتنلغتنامه دهخداانس داشتن . [ اُ ت َ ] (مص مرکب ) الفت داشتن : آن نه تنهاست که با یاد تو دارد انسی تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست .سعدی .
الف گرفتنلغتنامه دهخداالف گرفتن . [ اِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خوگر شدن . انس گرفتن . الفت داشتن . مونس شدن . دوست و همدم گردیدن : موءالفة؛ الف گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) : شیر...