الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُغز، لُغُز، لَغَز، لُغَز. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). رجوع به هریک از کلمه های مذکور شود. || راههای کج و پیچیده که بر رونده دشوار باش
الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اِ ] (ع مص ) چیستان گفتن و سخن سربسته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کلام مبهم و مشکل گفتن . || الغاز یمین ؛ توریه در قسم . رجوع
الغازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سخن سربسته گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، چیستان گفتن.۳. اشاره به سوی موصوف مجهولی با بیان صفات او یا با قلب، تصحیف، و تبدیل کلمات.
القازلغتنامه دهخداالقاز. [ ] (اِخ ) یا الغاز، نام کوهی بزرگ در جنوب ولایت قسطمونی (ترکیه ) است . دامنه های آن از شمال تا قسطمونی و از جنوب تا طوسیه امتداد یافته است . این کوه از
الب غازیلغتنامه دهخداالب غازی . [ اَ ] (اِخ ) الپ غازی . خواهرزاده ٔ سلطان غیاث الدین محمد غوری است و به سال 600 هَ . ق . بدر هرات در جنگ با سلطان محمدخوارزمشاه درگذشت . (تعلیقات چه
غازی الدین خانلغتنامه دهخداغازی الدین خان . [ یُدْ دی ] (اِخ ) ملقب و مشهور به عمادالممالک ، از خانان و امرای هندی . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه چ تهران صص 95-97 شود.
نجم الدین غازیلغتنامه دهخدانجم الدین غازی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) اول ، ملقب به السعید. هفتمین ِ ملوک ارتقیه ٔ ماردین است . وی از 637 تا 658 هَ . ق . حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلا
نجم الدین غازیلغتنامه دهخدانجم الدین غازی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ثانی ، ملقب به المنصور. دهمین ِ ملوک ارتقیه ٔ ماردین است . وی از 693 تا 712 هَ .ق . حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلا
غازی سیف الدینلغتنامه دهخداغازی سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ )رجوع به غازی بن عمادالدین و غازی بن قطب الدین شود.
غازی سمرقندیلغتنامه دهخداغازی سمرقندی . [ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) امیر دولتشاه بن علاءالدولة بختیشاه الغازی السمرقندی . مؤلف کتاب تذکرة الشعراء معروف به تذکره ٔ دولتشاه که در سال 892
غازلغتنامه دهخداغاز. (معرب ، اِ) معرب گاز (فرانسوی ). جوهر هوائی قابل الانضغاط و سیال یعرف بزیت الغاز، افرنجیة معناهاروح . ج ، غازات . (اقرب الموارد). رجوع به گاز شود.
جرشیلغتنامه دهخداجرشی . [ ج َ رَ ] (اِخ ) الغازبن ربیعةبن عمروبن عوف . از روات بود. (از تاج العروس ).
غازیلغتنامه دهخداغازی . (اِخ ) ابن عمادالدین زنگی . یکی از اتابکان موصل و شام ملقب به سیف الدین که بعد از کشته شدن پدرش عمادالدین زنگی بن آقسنقر فرمانروای موصل گردید. مؤلف حبیب