الشینگنلغتنامه دهخداالشینگن . [ اِ گ ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در سوآب (باویر - آلمان ). 600 تن سکنه دارد.
شیرگنجشکلغتنامه دهخداشیرگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) ورکاک که پرنده ای است بزرگ و مردارخوار. (منتهی الارب ) (برهان ). کزنه . ستوچه . (زمخشری ). کرکسه . (فرهنگ فارسی معین ). || نوع
شینونلغتنامه دهخداشینون . [ ش َ ] (اِخ ) جایگاهی است در ساحل فرات بین رقه و رحبه . و چنین پندارند که در این مکان گنج است . (از معجم البلدان ).
ورکاکلغتنامه دهخداورکاک . [ وَ ] (اِ) مرغی است درنده که آن را شیرگنجشک خوانند و بعضی گویند مرغ مردارخوار. (برهان ). مرغی است که آن را شیرگنجشگ گویند و بعضی مردارخوار را گفته اند
شحشحةلغتنامه دهخداشحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع اِ صوت ) بانگ صُرد. (از اقرب الموارد). بانگ ورکاک . (منتهی الارب ). بانگ شیرگنجشک که مرغی است و بعضی مردارخوار را گویند که کرکس باشد.
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه