ابن السبیلفرهنگ فارسی عمیدمسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.
صهب السباللغتنامه دهخداصهب السبال . [ ص ُ هَُ بُس ْ س ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) دشمنان که بروتهای ایشان اصهب بوده باشد. (منتهی الارب ). دشمنان . (اقرب الموارد).