الزام آورلغتنامه دهخداالزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود.
الزامدیکشنری فارسی به انگلیسیconstraint, demand, incumbency, indication, obligation, requirement, stipulation
الزاملغتنامه دهخداالزام . [ اِ ] (ع مص ) لازم کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (آنندراج ). واجب و لازم گردانیدن . (منتهی الارب ). لا
برهانراجلغتنامه دهخدابرهانراج . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) کلام الزام آور. (ناظم الاطباء). به معنی کلام و سخن محقق . رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 211 شود.