26 فرهنگ

20012 مدخل


ترجمه مقاله

الزام

'elzām

۱. لازم گردانیدن؛ واجب کردن.
۲. واجب ساختن کاری بر کسی.
۳. برعهده قرار دادن؛ لازم گردانیدن بر خود یا بر دیگری؛ اجبار.
۴. ملازم شدن؛ همراه شدن.

اجبار، گردنگیر، ناچار، ناگزیر، وادار

constraint, demand, incumbency, indication, obligation, requirement, stipulation