حب الرشادلغتنامه دهخداحب الرشاد. [ ح َب ْ بُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دانه ٔسپندان . تخم سپندان . بزر سپندان . سپندان . (دستوراللغة). سپندانه . (مهذب الاسماء). حرف . (ضریر انطاکی ). حرف ن
غلام الراشدیلغتنامه دهخداغلام الراشدی . [ غ ُ م ُرْ را ش ِ ] (اِخ ) وی به قول صاحب «اخبار الراضی » از طرف ابن رائق حاکم حمص و اعمال آن گردید (323 هَ . ق .). رجوع به اخبارالراضی ص 62 شود
تقی الدین راصدلغتنامه دهخداتقی الدین راصد. [ت َ قی یُد دی ن ِ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن ابی الفتح محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن یوسف بن الامیر منکو برس الاسدی تقی الدین ابوبکر الراصد. در سال 930
شهاب الدینلغتنامه دهخداشهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) اسفرائینی . وزیر الراشد باللّه عباسی . رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 312 و دستورالوزراء ص 92 شود.
تاج المعالیلغتنامه دهخداتاج المعالی . [جُل ْ م َ ] (اِخ ) محمدبن شکربن ابوالفتوح حسن بن جعفرالحسنی (متوفی بسال 453 هَ . ق . مساوی 1061 م .) زرکلی در ترجمه ٔ احوال او آرد: آخرین کسی است
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی همام طائی . شاعر بغدادی از شاعران بود و امیر المؤمنین الراشد باﷲبن المسترشد باﷲ را مدح کرد و نیز بر مجلس امیران دیگر عرب حا
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان
راشد باللّهلغتنامه دهخداراشد باللّه . [ ش ِ بِل ْ لاه ] (اِخ ) ابومنصور جعفربن مسترشدبن مستظهربن مقتدی بن ذخیرةبن قائم بن قادربن اسحاق بن هرون الرشیدبن مهدی بن منصوربن محمدبن علی بن عب