الحذرلغتنامه دهخداالحذر. [ اَ ح َ ذَ ] (ع صوت ) خبردار و آگاه باش . (آنندراج ).ملتفت باش . باخبر باش و دوری کن . (ناظم الاطباء). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس . بپرهیزید. بترسید. ب
الحذرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحذر؛ بپرهیز؛ بترس؛ دوری کن؛ در مقام بیم دادن و امر به پرهیز کردن از کاری یا چیزی یا کسی گفته میشود: ◻︎ ای رخ چون آینه افروخته / الحذر از آه من سوخته (سعدی۲: ۵۴
الحضرلغتنامه دهخداالحضر. [ ] (اِخ ) نام شهری که در قدیم از توابع دولت پارت بود و بقول هردوت پادشاهی از خود داشت و مردم آن عرب بودند. رجوع به حضر و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 3
بنات الحارثلغتنامه دهخدابنات الحارث . [ ب َ تُل ْ رِ] (ع اِ مرکب ) دختران حارث بن هشام که در حسن و گران کابینی بدیشان مثل می زنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حسن الحبر و السبرلغتنامه دهخداحسن الحبر و السبر. [ ح َ س َ نَل ْ ح ِ رِ وَس ْ س ِ ] (ع ص مرکب ) خوب هیئت .
کعب الحبرلغتنامه دهخداکعب الحبر. [ ک َ بُل ْ ح ِ / ح َ ] (اِخ ) نام دیگر کعب الاحبار است . بعضی می گویند کعب الاحبار صحیح نیست و صحیح کعب الحبر است . رجوع به کعب الاحبار شود.
زفربن الحارثلغتنامه دهخدازفربن الحارث . [ زُ ف َ رِ نِل ْ رِ ] (اِخ ) از سرداران لشکر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع ) در جنگ صفین . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 545 شود.
اللـه اللـهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. Δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال میشود.۲. تو را به خدا؛ برای خدا. &Delt
الفرارلغتنامه دهخداالفرار. [ اَ ف ِ / ف َ ] (از ع ، صوت ) ترکیبی است از «الَ» حرف تعریف عربی و فِرار عربی که در فارسی به فتح فا استعمال کنند یعنی بگریز. بگریزید. زنهار. الحذر : ال
حذرلغتنامه دهخداحذر. [ ح َ ذَ ] (ع مص ) پرهیز. (دهار). پرهیز کردن . (ناظم الأطباء) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اجتناب . ترس . (دهار). ترسیدن . (دهار) (ترجمان عادل ). بیم . تو
الامانلغتنامه دهخداالامان . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ای است که وقت نزول حوادث گویند و معنی آن امان خواستن و فریاد کردن بود. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ). زنهار. زینهار : م
اﷲالغتنامه دهخدااﷲا. [ اَل ْ لاه اَل ْ لاه / اَل ْ ل َه اَل ْ ل َه ] (ع صوت مرکب ) بترس از خدای . (زمخشری ). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق ، یعنی احذروا اﷲ (بترسی