الحاقةلغتنامه دهخداالحاقة. [ اَ حاق ْ ق َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت و نهمین از قرآن . مکی است و پنجاه ودو آیت دارد و پس از قلم و پیش از معارج است . رجوع به حاقَّة شود.
الحاملغتنامه دهخداالحام . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن و ایستادن در جایی . (از اقرب الموارد). || ساکن شدن ستور که احتیاج ضرب گردد. (منتهی الارب ). ایستادن چهارپا چنانکه به زدن نیازم
حامةلغتنامه دهخداحامة. [ م َ ] (ع اِ) خاصه ٔ مرد از اهل و اولاد، و خویشان و قبیله . || شتران گُزیده . در احوال پرسی گویند: کیف الحامة و العامة.
اسپانیالغتنامه دهخدااسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن
حامهلغتنامه دهخداحامه . [ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است . و در حاشیه نسخه ٔ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است . رجوع به نزهة
محامةلغتنامه دهخدامحامة. [ م ُ حام ْ م َ ] (ع مص ) مطالبه کردن از کسی . (از منتهی الارب ذیل ح م م ). مطالبه . (تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک شدن به کسی . || بهم بودن ، یقال حامه
سویقلغتنامه دهخداسویق . [ س َ ] (ع اِ) پست . (دهار) (منتهی الارب ). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج ) (غیاث ). پست . تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم ، جو، نبق ، سیب ، کدو، ح