التیاحلغتنامه دهخداالتیاح . [ اِ ] (ع مص ) تشنه شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || درخشیدن برق . پیدا شدن ستاره . (منتهی الارب ).
ارتیاحلغتنامه دهخداارتیاح . [ اِ ] (ع مص ) شادمانی . (منتهی الارب ). شادی . شادمان شدن . (منتهی الارب ). شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مسرت . سرور. رَوح . فرَح : ابوالح
امتیاحلغتنامه دهخداامتیاح . [ اِ ] (ع مص ) دادن و بخشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || خوی کنانیدن آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندرا
اجتیاحلغتنامه دهخدااجتیاح . [ اِ ] (ع مص ) جوح . هلاک گردانیدن . || ازبیخ برکندن . (منتهی الارب ). ز بن برکندن . (زوزنی ). استیصال . ذوع : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک
ارتیاحفرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مسرور شدن ، خوشحال گشتن . 2 - (مص م ) شاد کردن .
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شد
تیاحلغتنامه دهخداتیاح . [ ت َی ْ یا ] (ع ص ) آنکه پیش آید بکاری که نبایدیا آنکه خود را در بلا افکند. مِتیَح . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسپی که از ن
متیحلغتنامه دهخدامتیح . [ م ِ ی َ ] (ع ص ) آن که پیش آید به کاری که نباید، یا آن که خود را در بلا افکند. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). تیاح . (از اقرب الموارد)). کسی که پیش آید و
خمانلغتنامه دهخداخمان . [ خ َ ] (اِ) کمان تیراندازی و گویند کمان در اصل خمان بوده به اعتبار آنکه هر خانه از آن خمی دارد و بتغییر السنه «خاء» به «کاف » بدل شده است . (از برهان قا
تاحیلغتنامه دهخداتاحی . (ع ص ) باغبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف نشوءُاللغة آرد: و عوام مصر یعرفون «الجنائنی »، و العراقیون یعرفون «البغوان » او «البغوانجی » او «الباغبا