التهابلغتنامه دهخداالتهاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). افروخته شدن . (غیاث اللغات ). افروخته شدن . (دهار). || (اِ) زبانه و شعله ٔ آتش . (مؤید الفضلاء) : اکنون بدینمقام در آن آتشم ز دل کش ز آب دیده افز
التهابفرهنگ فارسی عمید۱. افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختن.۲. [مجاز] برافروختگی؛ خشم.۳. (پزشکی) سوزش، درد، و سرخی پوست بدن.
لارنژیتفرهنگ فارسی عمیدالتهاب حنجره و تارهای صوتی به دلیل عواملی چون گرد و غبار، فریاد بلند، سرما، و رطوبت که باعث گرفتگی صدا میشود.
التهابلغتنامه دهخداالتهاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). افروخته شدن . (غیاث اللغات ). افروخته شدن . (دهار). || (اِ) زبانه و شعله ٔ آتش . (مؤید الفضلاء) : اکنون بدینمقام در آن آتشم ز دل کش ز آب دیده افز
التهابفرهنگ فارسی عمید۱. افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختن.۲. [مجاز] برافروختگی؛ خشم.۳. (پزشکی) سوزش، درد، و سرخی پوست بدن.
التهابلغتنامه دهخداالتهاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). افروخته شدن . (غیاث اللغات ). افروخته شدن . (دهار). || (اِ) زبانه و شعله ٔ آتش . (مؤید الفضلاء) : اکنون بدینمقام در آن آتشم ز دل کش ز آب دیده افز
التهابفرهنگ فارسی عمید۱. افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختن.۲. [مجاز] برافروختگی؛ خشم.۳. (پزشکی) سوزش، درد، و سرخی پوست بدن.
رژیم ضدِالتهابanti-inflammatory dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیم غذاییای حاوی مواد غذاییای که تصور میشود باعث کاهش التهاب میشوند