التماس کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadjure, beg, beseech, conjure, implore, entreat, plead, solicit, supplicate
التماس کردنلغتنامه دهخداالتماس کردن .[ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواهش کردن . درخواستن : آن موی وی التماس کرد بدان سبب موی وی برید. (قصص الانبیاء ص 139). رقعه بمن نوشت و التماس کرد تا
التماسگویش اصفهانی تکیه ای: elebrun طاری: lâva طامه ای: eltemâs طرقی: eltömâs / lâva کشه ای: eltemâs نطنزی: eltemâs
التماسدیکشنری عربی به فارسیالتماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا