التحاصلغتنامه دهخداالتحاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مضطر وبیچاره کردن کسی را بکاری . (منتهی الارب ). || بسته گردانیدن کاری صعب مردم را. (تاج المصادر بیهقی ). بند کردن . || بازداشتن از
التهاثلغتنامه دهخداالتهاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص )زبان بیرون انداختن (سگ و جز آن ) از تشنگی و تعب و ماندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لَه لَه زدن .
تحاسینلغتنامه دهخداتحاسین . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تحسین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || کتاب التحاسین ؛ ضد مشق . (منتهی الارب ). آنست که با تأنی و مر
ملتحسلغتنامه دهخداملتحس . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) حق خود گیرنده از کسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه دریافت می کندحق خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به الت
اردنلغتنامه دهخدااردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ
حجةالاسلاملغتنامه دهخداحجةالاسلام . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ ] (اِخ ) آخوند ملامحمد پسر حسین تبریزی ممقانی . شاگرد رشید و تلمیذ بلافصل شیخ احمدبن زین الدین احسائی است . فقیه و محدث و حکی
تحاسدلغتنامه دهخداتحاسد.[ ت َ س ُ ] (ع مص ) یکدیگر را حسد کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر یکدیگر رشک بردن . (آنندراج ). حسد ورزیدن بعضی مر بعض را. (از قطر المحی