البابلغتنامه دهخداالباب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُب ّ. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : زو دیو گریزنده و او داعی انصاف زو حکمت نازنده و او منهی الباب . خاقانی .|| ج ِ
البابلغتنامه دهخداالباب . [ اِ ] (ع مص ) مقیم شدن و لازم گرفتن جائی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || پیش بند پالان بربستن ستور را. || آشکار شدن و پیش آمدن چیزی . || ما
باب الابوابلغتنامه دهخداباب الابواب . [ بُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) جغرافیون عرب این نام را بشهر دربند واقع در دامنه های جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر اطلاق نمایند و آنرا «الباب » نیز گویند.
باب البابلغتنامه دهخداباب الباب . [ بُل ْ ] (اِخ ) الباب والابواب . (آنندراج ). دربند شروان است . رجوع به باب الابواب شود : کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟کجا روم سوی ابخاز یا به باب ال
باب الحطهلغتنامه دهخداباب الحطه . [ ب ُ ل ح ِطْ طَ ] (اِخ ) یکی از درهای بیت المقدس است ... : و دری دیگر است در بیت المقدس همچنین در زمین برده که آنرا باب الحطه گویند و چنین گویند که
باب الابوابلغتنامه دهخداباب الابواب . [ بُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) جغرافیون عرب این نام را بشهر دربند واقع در دامنه های جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر اطلاق نمایند و آنرا «الباب » نیز گویند.
باب البابلغتنامه دهخداباب الباب . [ بُل ْ ] (اِخ ) الباب والابواب . (آنندراج ). دربند شروان است . رجوع به باب الابواب شود : کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟کجا روم سوی ابخاز یا به باب ال
باب الحطهلغتنامه دهخداباب الحطه . [ ب ُ ل ح ِطْ طَ ] (اِخ ) یکی از درهای بیت المقدس است ... : و دری دیگر است در بیت المقدس همچنین در زمین برده که آنرا باب الحطه گویند و چنین گویند که
باب الکبدلغتنامه دهخداباب الکبد. [ بُل ْ ک َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) رگی است که کیلوس از آن بتوسط رگهای موسوم بفروع الباب در کبد نفوذ کند.