کافی الاوحدلغتنامه دهخداکافی الاوحد. [ فِل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) لقب احمدبن ابراهیم الضبی مکنی به ابی العباس وزیر فخرالدوله ... (از معجم الادبا ج 1 ص 65). رجوع به احمدبن ابراهیم الضبی در ه
تقی الدین اوحدیلغتنامه دهخداتقی الدین اوحدی . [ ت َ قی یُد دی ن ِ اَ ح َ ] (اِخ ) محمدبن سعدالدین محمد حسینی اوحد دقاقی بلیانی اصفهانی . مؤلف کتاب «عرفات العاشقین » در شرح حال شعراست . و
لوحلغتنامه دهخدالوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). || پاتخت
هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
کافی الاوحدلغتنامه دهخداکافی الاوحد. [ فِل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) لقب احمدبن ابراهیم الضبی مکنی به ابی العباس وزیر فخرالدوله ... (از معجم الادبا ج 1 ص 65). رجوع به احمدبن ابراهیم الضبی در ه
اریحیلغتنامه دهخدااریحی . [ اَ ی َ حی ی ] (ع ص ) مرد فراخ خوی . (منتهی الارب ). واسعالخلق . مهربان . || جوانمرد. آنکه شاد شود چون عطا دهد. (مهذب الاسماء). مرد شاد بعطا دادن . هرک