الاللغتنامه دهخداالال . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است به عرفات . ابن درید گوید کوه ریگی است به عرفات و گفته اند جبل عرفه است و به کسر اول نیز روایت شده است . (معجم البلدان ). کوهی است
الاللغتنامه دهخداالال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَلَّة. نیزه ٔ کوچک که پیکان آن پهنا (پهن ؟) باشد. (منتهی الارب ). رجوع به اله و ال شود.
علاللغتنامه دهخداعلال . [ ع ِ] (ع اِمص ) دوشیدن شتر در میانه ٔ روز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسم است معالة را. (منتهی الارب ).
علعللغتنامه دهخداعلعل . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) نره . || نره ٔ نرم . (ناظم الاطباء). || استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را «ع
علعللغتنامه دهخداعلعل . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) نره . || نره ٔ نرم . (ناظم الاطباء). || استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را «ع
آلالهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لاله؛ لالۀ سرخ.۲. شقایق.۳. تیرهای از گیاهان دولپهای جداگلبرک.
رضی الدین لالالغتنامه دهخدارضی الدین لالا. [ رَ ضی یُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) یا رضی لالاء. رجوع به رضی (علی بن سعید...) شود.
آل الیاسلغتنامه دهخداآل الیاس . [ ل ِ اِل ْ ] (اِخ ) نام سلسله ای از فرمانروایان کرمان ، و سرسلسله ٔ آنان ابوعلی محمدبن الیاس بن الیسع سمرقندی از ممالیک نصربن احمد سامانیست . در 317
لالالغتنامه دهخدالالا. (اِ) دانه ای است سیاه مانند کنجد. (برهان ). || گیاهی است که ازطرف مکه می آورند و بجهت بواسیر بخور کردن بغایت نافع بود خاصه ثمر آن و درد مقعد را ساکن گردان
لالالغتنامه دهخدالالا. (اِخ ) رضی الدین لالای قزوینی شاعر. رجوع به رضی الدین شود. این دو بیت او راست :هر آنکو کند جرم مجرم درسته کند فضل حق از دَمَندانش رسته .پندی بگویمت بشنو ه
رضی الدین لالالغتنامه دهخدارضی الدین لالا. [ رَ ضی یُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) یا رضی لالاء. رجوع به رضی (علی بن سعید...) شود.
لالالغتنامه دهخدالالا. (اِ) غلام و بنده و خادم و خدمتکار. (برهان ). لَله . چاکر. خواجه (به معنی متداول امروز) . مربی مرد طفل را. مقابل دایه و دایگان . مرد پیری که مربی و مواظب خ
آل الیاسلغتنامه دهخداآل الیاس . [ ل ِ اِل ْ ] (اِخ ) نام سلسله ای از فرمانروایان کرمان ، و سرسلسله ٔ آنان ابوعلی محمدبن الیاس بن الیسع سمرقندی از ممالیک نصربن احمد سامانیست . در 317