اقیشرلغتنامه دهخدااقیشر. [ اُ ق َ ش ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر اقشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقشر شود.
اقیشلغتنامه دهخدااقیش . [ اُق ْ ی َ ] (ع اِ) شتران غیرنجیب که از هر چیز میگریزند و بدانها در نفرت و وحشت مثل می زنند. (ناظم الاطباء).
اقیرلغتنامه دهخدااقیر. [ اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) تلخ تر: هذا اقیر منه ؛ این تلخ تر است از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اقشرلغتنامه دهخدااقشر. [ اَ ش َ ] (ع ص ) برکنده پوست هرچه باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردپوست رفته بینی از گرما و سخت سرخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ال
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن معرض الاسدی ، ملقب به اُقَیشِر (متوفی در حدود 80 هَ . ق .). شاعر هجاگوی . وی از مردم بادیه ٔ کوفه بود و به حیره رفت و آمد د
اقیشلغتنامه دهخدااقیش . [ اُق ْ ی َ ] (ع اِ) شتران غیرنجیب که از هر چیز میگریزند و بدانها در نفرت و وحشت مثل می زنند. (ناظم الاطباء).
اقیرلغتنامه دهخدااقیر. [ اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) تلخ تر: هذا اقیر منه ؛ این تلخ تر است از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اقشرلغتنامه دهخدااقشر. [ اَ ش َ ] (ع ص ) برکنده پوست هرچه باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردپوست رفته بینی از گرما و سخت سرخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ال
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اُقیش یا وقیش ، عکلی عوفی ، که او را حارث بن زهیربن اُقیش نیز گویند. ازمحدثین صحابه است . ابن ماجه ، حدیثی در باب شفاعت ، بسند صحیح ، ا