اقناعدیکشنری عربی به فارسیتشويق , تحريک , اجبار , متقاعد سازي , نظريه يا عقيده از روي اطمينان , اطمينان , عقيده ديني , نوع , قسم , ترغيب
اقناعلغتنامه دهخدااقناع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِنع. (منتهی الارب ). سلاح و ساز. (ناظم الاطباء). رجوع به قنع شود.
اقناعلغتنامه دهخدااقناع . [ اِ ] (ع مص ) سر و چشم برابر چیزی داشتن . (ترجمان القرآن ). برداشتن سر را و بجانبی التفات نکردن و نگاه را مقابل داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
غراب الخطیبلغتنامه دهخداغراب الخطیب . [ غ ُبُل ْ خ َ ] (اِخ ) معروف به صقلی ، از حکمای یونان از اهل جزیره ٔ صقلیه است و در فلسفه به هنر خطابه (بحث اقناع ) اشتغال ورزید و درآن مهارت یاف
حسن اهوازیلغتنامه دهخداحسن اهوازی . [ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن یزداد، مکنی به ابوعلی مقری شامی (362 - 446هَ . ق .). او راست : «الاقناع » در قرائت و نه کتاب دیگر ا
اصفهانیلغتنامه دهخدااصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابوشجاع احمدبن حسین بن احمد امام فقیه حبر قاضی شهاب الدین ابوالطیب اصفهانی شافعی . (533 - 593 هَ . ق .). مؤلف غایةالاختصار در فقه و
حسین دیلمیلغتنامه دهخداحسین دیلمی . [ ح ُ س َ ن ِ دَل َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن ابراهیم بن یحیی بن علی بن ناصردماری یمنی ، ادیب . در ذمار در رجب 1148 هَ . ق . 1735/ م . متولد شده و در هم
ناصر مطرزیلغتنامه دهخداناصر مطرزی . [ ص ِ رِ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) ناصربن ابی المکارم عبدالسعیدبن علی ، ملقب به مطرزی و مکنی به ابوالفتح خوارزمی حنفی معتزلی . از علمای فقه و نحو ولغت ا