اقمعطاطلغتنامه دهخدااقمعطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) بزرگ و فربه شدن زیر شکم و لاغر و باریک گردیدن پایین آن یا شکن افتادن در شکم و درآمدن بعضی آن در بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
اشمعطاطلغتنامه دهخدااشمعطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اشمعطاط قوم در طلب ؛ شتابی کردن آنان در طلب چیزی و متفرق شدن . (منتهی الارب )؛ مبادرت ورزیدن و پراکنده شدن آنان . (از المنجد). || اش
اقلعطاطلغتنامه دهخدااقلعطاط. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) پیچان گشتن موی و سخت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اشمطاطلغتنامه دهخدااشمطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دوموی شدن (منتهی الارب ). دومویه شدن . اشمئطاط. اشمیطاط. و رجوع به مصادر فوق شود.
اشمئطاطلغتنامه دهخدااشمئطاط. [ اِ م ِ ءْ ] (ع مص ) دوموی شدن . یقال : اشمئط الرجل . (منتهی الارب ). دومویه شدن . و رجوع به اشمطاط و اشمیطاط شود.
اشمیطاطلغتنامه دهخدااشمیطاط. [ اِ ] (ع مص ) دوموی شدن . (منتهی الارب ). نیم پیر شدن . || مخلوط گردیدن . (منتهی الارب ). و رجوع به اشمطاط و اشمئطاط شود.
اشمعطاطلغتنامه دهخدااشمعطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اشمعطاط قوم در طلب ؛ شتابی کردن آنان در طلب چیزی و متفرق شدن . (منتهی الارب )؛ مبادرت ورزیدن و پراکنده شدن آنان . (از المنجد). || اش
اقلعطاطلغتنامه دهخدااقلعطاط. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) پیچان گشتن موی و سخت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پیچان گشتنلغتنامه دهخداپیچان گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیچان شدن . پیچان گردیدن . با پیچ و خم شدن . پیچنده گشتن : اقلعط الشعر اقلعطاطاً؛ پیچان گشت موی . (منتهی الارب ).- پیچان گشت
اشمطاطلغتنامه دهخدااشمطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دوموی شدن (منتهی الارب ). دومویه شدن . اشمئطاط. اشمیطاط. و رجوع به مصادر فوق شود.
اشمئطاطلغتنامه دهخدااشمئطاط. [ اِ م ِ ءْ ] (ع مص ) دوموی شدن . یقال : اشمئط الرجل . (منتهی الارب ). دومویه شدن . و رجوع به اشمطاط و اشمیطاط شود.