اقلاًلغتنامه دهخدااقلاً. [ اَ ق َل ْ لَن ْ ] (از ع ، ق )لااقل . لامحاله . دست کم . باری . (یادداشت مؤلف ). در فارسی متداول است ، ولی در عربی صحیح نیست چه تنوین بصفت تفضیلی ملحق نمیشود و صفت تفضیلی غیرمنصرف است .
پیچاکلالغتنامه دهخداپیچاکلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل . واقع در 13هزارگزی باختری بابل . دشت ، معتدل مرطوب ، مالاریائی . دارای 450 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کاری . محصول آنجا برنج ، صیفی و
حقلاءلغتنامه دهخداحقلاء. [ ح َ ] (اِخ ) حَقلا. نام قریه و ضیعه ای است به نواحی حلب . || نام بطنی از جمهر. (الانساب ).
حکلیالغتنامه دهخداحکلیا. [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را در تنگی میگذارد). او پدر نحمیا بود. (نح 1:1 و 10:1) (قاموس کتاب مقدس ).
اقلاءلغتنامه دهخدااقلاء. [ اَ ق ِل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود.
اکلاءلغتنامه دهخدااکلاء. [ اَ ](ع اِ) بلغ اﷲ بک اکلاء العمیر؛ به آخر عمر و درازترعمر رساند ترا خدای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
تفصيلدیکشنری عربی به فارسیجزء , تفصيل , جزءيات , تفاصيل , اقلا م ريز , حساب ريز , شرح دادن , بتفصيل گفتن , بکار ويژه اي گماردن , ماموريت دادن , رموز فني , اصطلا حات فني , نکته فني