اقلاعلغتنامه دهخدااقلاع . [ اِ ] (ع مص ) بازایستادن از کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ). || گذاشتن و بازایستادن
اغلاءلغتنامه دهخدااغلاء. [ اِ ] (ع مص ) گران کردن نرخ را. گران خریدن چیز را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به این معنی ناقص واوی است . (ناظم الاطباء). گران گردانید
اقلاءلغتنامه دهخدااقلاء. [ اَ ق ِل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود.
عقلاءلغتنامه دهخداعقلاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعقل . (از اقرب الموارد). ناقة عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ). ج ، عُقل . (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود. || ز
عقلاءلغتنامه دهخداعقلاء. [ ع ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِل . عقلا. خردمندان . هوشمندان . رجوع به عقلا و عاقل شود : هر که به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگانی بود عقلاء آن ر
مقلعلغتنامه دهخدامقلع. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) اِقلاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازایستادن از کار. (آنندراج ). و رجوع به اقلاع شود. || (ص ) کسی که نرسد او ر
مقلعلغتنامه دهخدامقلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بردارنده و بلندکننده ٔ بادبان کشتی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقلاع شود.
قلاعلغتنامه دهخداقلاع . [ ق ُ ] (ع اِ) گل تراشه که بعدِ خشک شدن آب کفته گردد. || خاک درواشده که زیر او سماروغ برآمده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و مشدد نیز آید. || بیما
قلعلغتنامه دهخداقلع. [ ق َ ل َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و ستواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).