اقطارلغتنامه دهخدااقطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُطر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (آنندراج ). بمعنی کرانه ها و قطرها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است . انوری .باد گ
اقطارلغتنامه دهخدااقطار. [ اِ ] (ع مص ) آب چکانیدن . || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قطار کردن شتران و جز آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اقطارفرهنگ فارسی معین( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جِ قُطر؛ گوشه ها، اطراف . 2 - جِ قَطر؛ قطره ها، چکه ها.
هکتارلغتنامه دهخداهکتار. [ هَِ ] (فرانسوی ، اِ) واحد سطح برابربا ده هزار متر مربع. (از یادداشتهای مؤلف ). معمولاًواحد سنجش زمین به خصوص در مورد اراضی زراعتی است .
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُتُر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کرانه و جانب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || ج ِ قُتْر. (ناظم الاطباء). رجوع به قتر شود.
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اِ ] (ع مص ) نفقه را بر عیال تنگ کردن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نفقه تنگ داشتن . (تاج المصادر) (ناظم الاطباء). || در کازه درآمدن صیاد. || لازم گرفتن چیزی را. || نیازمند شدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درویش شدن . (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ). || بخ
اقتیارلغتنامه دهخدااقتیار. [ اِ ] (ع مص ) گرد بریدن چیزی را. || محتاج گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بحث کردن و بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود.
اکتارلغتنامه دهخدااکتار. [ اِ ] (ع مص ) بلندکوهان گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
جایرلغتنامه دهخداجایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به جائر شود: منتصر جایر و عایر در اقطار مهالک و اقطار مسالک آواره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). ج ، جایرون . (مهذب الاسماء).
قطرفرهنگ فارسی معین(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ناحیه ، اقلیم . 2 - خطی که از مرکز دایره بگذرد و دو برابر شعاع است . 3 - ضخامت هر چیز. ج . اقطار.
سوایرلغتنامه دهخداسوایر. [ س َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سایرة : امثله توقیعات او در اقطار جهان چون سوایر امثال و شوارد اشعار منتشر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سائر شود.
مقطرةلغتنامه دهخدامقطرة. [ م ُ طَ رَ / م ُ ق َطْ طَ رَ ] (ع ص ) ابل مقطرة؛ شتران قطار کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقْطار و تقطیر شود.