اقرنفاعلغتنامه دهخدااقرنفاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) بیخود گردیدن و بهوش آمدن . (از اقرب الموارد). بیخود گردیدن و سپس بهوش آمدن .
اقرنباعلغتنامه دهخدااقرنباع . [ اِ رِم ْ ] (ع مص ) ورترنجیدن از سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
اقرنشاعلغتنامه دهخدااقرنشاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) خردمند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سر برداشتن و سر جنبانیدن و شادمانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب المو
اقرنصاعلغتنامه دهخدااقرنصاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) درپیچیده شدن بجامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ورترنجیده شدن و نهان کردن . (از اقرب الموارد).
اقرنفاطلغتنامه دهخدااقرنفاط. [ اِ رِ ] (ع مص ) ترنجیده و گرد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن ماده بز لب های کس را وقت گشنی . (آنندراج ) (ناظم
ارتفاعلغتنامه دهخداارتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاستن . برخاستن . بلند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). نشوص . (تاج المصادر). بلند گردیدن . رَفع. بالا آمدن . برآمدن . از
اقرنباعلغتنامه دهخدااقرنباع . [ اِ رِم ْ ] (ع مص ) ورترنجیدن از سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
اقرنشاعلغتنامه دهخدااقرنشاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) خردمند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سر برداشتن و سر جنبانیدن و شادمانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب المو
اقرنصاعلغتنامه دهخدااقرنصاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) درپیچیده شدن بجامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ورترنجیده شدن و نهان کردن . (از اقرب الموارد).
اقرنفاطلغتنامه دهخدااقرنفاط. [ اِ رِ ] (ع مص ) ترنجیده و گرد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن ماده بز لب های کس را وقت گشنی . (آنندراج ) (ناظم
درترنجیدنلغتنامه دهخدادرترنجیدن . [ دَ ت ُ رُ دَ ] (مص مرکب ) ترنجیدن . درهم کشیده شدن . فشرده شدن . دارای چین و شکنج شدن . اقرعفاف . تقرعف . تقفع. تکربش . تکفت . تَکَوّی . تمعز. کَز