اقرادلغتنامه دهخدااقراد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوزینگان . رجوع به قرد شود.
اقرادلغتنامه دهخدااقراد. [ اِ ] (ع مص ) درماندن در سخن . || خاموش بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آرام گرفت
اغرادلغتنامه دهخدااغراد. [ اِ ] (ع مص ) بلند برداشتن آواز و طرب انگیز ساختن و در گلو گردانیدن آواز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرب انگیز ساختن کسی را بوسیله ٔ ب
خاموش شدنلغتنامه دهخداخاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (
آرام گرفتنلغتنامه دهخداآرام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . آسودن : به طینوس گفت ایدر آرام گیرچو آسوده گردی بکف جام گیر. فردوسی . || استقرار. ساکن شدن . تسکین یافتن .
درماندنلغتنامه دهخدادرماندن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) ماندن . عاجز و بی چاره بودن . (آنندراج ). عاجز شدن . بدبخت و بی نصیب شدن و بیچاره و بی نوا شدن .(ناظم الاطباء). گرفتار شدن . فروما