اقداملغتنامه دهخدااقدام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت مطاوعت بگریزم نمیکنند اقدام . سعدی .- مزال اقدام ؛ لغزشگاه
اقداملغتنامه دهخدااقدام . [ اِ ] (ع مص ) پیش درآمدن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیش رفتن در کاری . (غیاث اللغات ). || دلیری نمودن .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شجاعت کردن . (اقرب الموارد). || دلیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دلیر گرد
اقدامaction 1واژههای مصوب فرهنگستانچهارمین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن فرد بهصورت جدی تلاش میکند رفتار اعتیادی خود را ترک کند متـ . مرحلۀ اقدام action stage
اقضاملغتنامه دهخدااقضام . [ اِ ] (ع مص ) لرزانیدن و جنبانیدن شتر زنخ خود را. || در خشکسال اندک از طعام آوردن قوم از شهری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قضیم خورانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جو دادن ستور را. (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). جو بچاروا
اکداملغتنامه دهخدااکدام . [ اِ ] (ع مص ) وثیقه گرفته شدن از اسیر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اقدامکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، آغازکننده، اهتمامکننده، پیشنهاددهنده، شرکتکننده (در مزایده یا مناقصه)، نویسنده، مبتکر، آزمایشکننده، جوینده، محقق مصلح، ایدهآلیست، فعال سیاسی، رفرمیست، آدم کمالطلب کارگشا، پیمانکار، کارگزار، عامل، مأمور رقیب پیشقدم ◄مجاهد▼ کارفرما، مدیراجرایی، کارآفرین، سرمایهگذار، مؤسس، بنی
خاک اقداملغتنامه دهخداخاک اقدام . [ ک ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است . || در مورد تواضع و فروتنی بکار برند. تراب اقدام .
أجراءٌ تَحَفُّظيدیکشنری عربی به فارسیاقدام محتاطانه , اقدام احتياط آميز , اقدام محافظه کارانه (مشروط)
گُدارِ وَرْ اُو زِدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی قبل از عمل و اقدام اقدام به تحقیق و بررسی و پژوهش کردن درباره آن کار یا اقدام
proceededدیکشنری انگلیسی به فارسیاقدام کرد، اقدام کردن، رهسپار شدن، پیش رفتن، حرکت کردن، پرداختن به، ناشی شدن از
اقدام به تماسcall attemptواژههای مصوب فرهنگستانمبادرت به تماس خواه برقرار شود خواه نشود متـ . اقدام به برخوانی
اقدامات استتاریcamouflage measuresواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی که نیروهای خودی انجام میدهند تا با استفاده از مواد طبیعی یا مصنوعی، افراد یا مواضع راهکنشی خود را از دیدبانی دشمن حفظ کنند و بدینترتیب باعث گمراهی و سردرگمی دشمن شوند
اقدامات انتظامی مشکلگشاproblem-solving policingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اقدام پلیسی با این فرض که جرایم را میتوان ازطریق شناسایی مشکلات اجتماعی جُرمزا و برخورد با آنها مهار کرد
اقدامات پلیسی مستندevidence-based policing, EBPواژههای مصوب فرهنگستانسیاستگذاری و تصمیمگیری راهکنشی در ادارات و واحدهای پلیس بهمنظور ارتقای سطح آگاهی و افزایش کاربرد آزمایش و هدفگذاری و ردیابی علمی در نیروهای پلیس
خاک اقداملغتنامه دهخداخاک اقدام . [ ک ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است . || در مورد تواضع و فروتنی بکار برند. تراب اقدام .
برنامۀ اقدامaction plan,action programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامۀ تشریحی کار، شامل نوع کنش و نام کنشگر و زمانبندی