اقحوانلغتنامه دهخدااقحوان . [ اَ ح َ ] (ع اِ) بر وزن ارغوان معرب اکحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد. احداق المرضی . خبزالغراب . شجرةالکافور. بابونه ٔ گاو. و بضم اول و ثالث
اقحوانلغتنامه دهخدااقحوان . [ اُ ح ُ ] (ع اِ) قُحوان . بابونج . بابونه . (منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش . مقارجه . بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . کافوریه .
اسحوانلغتنامه دهخدااسحوان . [ اُ ح ُ ] (ع ص ) نیکوصورت درازبالا. || مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ). آنکه پر خورد.
اکحوانلغتنامه دهخدااکحوان . [ اَ / اُ ح ُ ] (معرب ، اِ) بابونه ٔ گاوچشم . (ناظم الاطباء). همان اقحوان است . (آنندراج ). بر وزن و معنی اقحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد و ش
اقاحیلغتنامه دهخدااقاحی .[ اَ حی ی ] (ع اِ) ج ِ اقحوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقحوان شود. || اقاحی الامر؛اول کار. اوایل کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کرکاشلغتنامه دهخداکرکاش . [ ک َ ] (اِ) اقحوان . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). بابونج . مقارجه . رجل الدجاجة. بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . بابونه ٔ گا