اقتفانلغتنامه دهخدااقتفان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جدا کردن سر گوسپند را وقت گلو بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) (قضای ...) قضائی است که به انضمام ناحیه ٔ «مع آق قیاچکلی » دارای 38 پاره دهکده است . از طرف مشرق با قضای سینوپ و از جانب جنوب با قضای
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) بیزانسی . یکی از دانشمندان روم . وی در اواخر قرن پنجم میلادی در قسطنطنیه میزیست ولغت نامه ای بسیار جامع در اعلام جغرافیائی تألیف کرد
استفانوسلغتنامه دهخدااستفانوس . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از خدمه ٔ اسکندر که خوش آواز و مضحک و کریه المنظر بود. روزی آتنوفان خادم دیگر اسکندر به اسکندر گفت : بدن این حیوان (استفانوس )