مصلحت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بودن، مصلحت اقتضا کردن، صلاح بودن، شرایط ایجاب کردن، نتیجه دادن، ضروری بودن، اقتضا کردن، اقتضا داشتن، ایجاب کردن، نیاز داشتن آدم خود را شناخت
ایجاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایجاب کردن، مقدر بودن، اقتضاکردن، اقتضا داشتن الزام کردن، دیکتهکردن، تحمیل کردن، مجبور کردن، درشرف وقوع بودن پافشاری کردن، خواستن، نیاز
سیاستلغتنامه دهخداسیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غیاث اللغات ) (آنند
اضمارلغتنامه دهخدااضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ ا
حق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات بودن، باید، بایستن، واجببودن، اقتضا کردن، شایسته بودن، وظیفه داشتن حق داشتن، شایسته بودن▼