اقتدارلغتنامه دهخدااقتدار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دیگ پختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر) (ناظم الاطباء). || توانا شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (آنندراج ). توانستن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) قدرت
فلک اقتدارلغتنامه دهخدافلک اقتدار. [ ف َ ل َ اِت ِ ] (ص مرکب ) فلک احتشام . بسیار مقتدر. مسلط بر همه چیز مانند فلک : پادشاه فلک اقتدار در نواحی قصر زردیار به صید و شکار پرداخت . (حبیب السیر).
گردون اقتدارلغتنامه دهخداگردون اقتدار. [ گ َ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) فلک منزلت و صاحب قدرت . (آنندراج ). کسی که قدرت وی مانند آسمان است . (ناظم الاطباء).
اقتدارگراییauthoritarianismواژههای مصوب فرهنگستانباوری که بر پایۀ آن ارادۀ مردم باید در دست یک قدرت برتر، اعم از یک فرد یا دولت یا گروه یا برمبنای یک عقیده باشد
حکومت یکپارچهunitary state, unitary governmentواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حکومت که در آن تنها دولت مرکزی اقتدار دارد
اقتدارگراییauthoritarianismواژههای مصوب فرهنگستانباوری که بر پایۀ آن ارادۀ مردم باید در دست یک قدرت برتر، اعم از یک فرد یا دولت یا گروه یا برمبنای یک عقیده باشد
فلک اقتدارلغتنامه دهخدافلک اقتدار. [ ف َ ل َ اِت ِ ] (ص مرکب ) فلک احتشام . بسیار مقتدر. مسلط بر همه چیز مانند فلک : پادشاه فلک اقتدار در نواحی قصر زردیار به صید و شکار پرداخت . (حبیب السیر).
گردون اقتدارلغتنامه دهخداگردون اقتدار. [ گ َ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) فلک منزلت و صاحب قدرت . (آنندراج ). کسی که قدرت وی مانند آسمان است . (ناظم الاطباء).