اقبحلغتنامه دهخدااقبح . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) قبیح تر. زشت تر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
عقبهفرهنگ انتشارات معین(عَ قَ بِ) [ ع . عقبة ] (اِ.) 1 - گردنه ، راه سخت کوهستانی . 2 - کنایه از: کار سخت و دشوار. ج . عقبات .
دجنةلغتنامه دهخدادجنة. [ دُ ن َ ] (ع اِ) رنگ تیره و هی فی الابل اقبح السواد. (منتهی الارب ). بعیر ادجن و ناقة دجناء نعت است از آن . (آنندراج ).
ادجنلغتنامه دهخداادجن . [ اَ ج َ ] (ع ص ) تیره . تار. و بعیر ادجن ؛ شتر تیره رنگ . و هی ای الدُجنة فی الابل اقبح السواد. شتری که بدهیئت و سیاه رنگ باشد. (آنندراج ). مؤنث : دَجْ
کلحةلغتنامه دهخداکلحة. [ ک َ ل َ ح َ ] (ع اِ) دهان و گرداگرد آن : یقال ، ما اقبح کلحته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
باقرلغتنامه دهخداباقر. [ ق ِ ] (اِخ ) میرزا. منشی تقی خان درانی حاکم طاغی کرمان که به دست همان تقی خان به اقبح وجهی کشته شد. و رجوع بتاریخ وزیری ص 327 و 329 شود.
افهارلغتنامه دهخداافهار. [ اِ ] (ع مص ) جماع کردن بی انزال و با دیگری انزال کردن . || جماع کردن با دختری و شنوانیدن آواز حرکاتش دختر دیگر را. و این نوع جماع را وَجْس خوانند و در