اقباضلغتنامه دهخدااقباض . [ اِ ] (ع مص ) قبضه ساختن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمشیر و کارد را دسته کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || در تداول ، داد و ستد قبض در معاملات . (ناظم الاطباء).- قبض و اقباض کردن ؛ قبض دادن و قبض
اقباضفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .)به تصرف درآوردن . 2 - (اِمص .) داد و ستد قبض (در معاملات ).
اقباطلغتنامه دهخدااقباط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِبْط. گروهی از نصاری ساکن مصر. (از اقرب الموارد). رجوع به قبط شود.
اکبادلغتنامه دهخدااکباد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَبِد و کِبْد: و فلان یضرب الیه اکبادالابل ؛ ای یرحل الیه فی طلب العلم و غیره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کَبِد. (دهار) (از اقرب الموارد): اولادنا اکبادنا؛ فرزندان ما جگرگوشگان ما هستند. (امثال و حکم دهخدا ج 1</s
عقباتلغتنامه دهخداعقبات . [ ع َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عَقَبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). راههای دشوار. (غیاث اللغات ) : هیچ کسم نیز نبیند دگرکز عقبات تن و جان کم شدم .عطار.
قبض و اقباضلغتنامه دهخداقبض و اقباض . [ ق َ ض ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتن و دادن قبض . رد و بدل کردن سند و قباله .
مکیللغتنامه دهخدامکیل . [ م َ ] (ع ص ) پیموده . مکیول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). به پیمانه پیموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح فقه ) هر مالی که موقع معامله متعارف این باشد که کیل کرده و قبض و اقباض بعمل آورند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
داد و ستدلغتنامه دهخداداد و ستد. [ دُ س ِ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مخفف دادن و ستدن : چو بستانی ببایدت دادکز داد و ستد جهان شد آباد.نظامی .دهد بستاند و عاری نداردبجز داد و ستد کاری ندارد. نظامی .خا
موقوفلغتنامه دهخداموقوف . [ م َ ] (ع ص ) ایستاده کرده شده و ایستاده شده . (ناظم الاطباء). ایستانیده . ایستاده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بازداشته شده . توقف داده شده . (ناظم الاطباء). بازداشته . (یادداشت مؤلف ). واداشته شده . (آنندراج ) : ... اذ الظالمون موقوفون عن
پرداختهلغتنامه دهخداپرداخته . [ پ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پرداختن . اداشده . تأدیه شده . || پردخته ، تمام شده . به انجام رسیده . تمام سپری کرده شده . (اوبهی ): ساخته و پرداخته ، ساخته و تمام شده . بساخته و به اتمام و به انجام رسیده . حاضر. آماده . م
پردختنلغتنامه دهخداپردختن . [ پ َ دَ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه کردن . رد کردن دینی . دادن . کارسازی کردن . پرداختن . واپس دادن . پرداختن پولی بکسی . مبلغی را بکسی پرداختن . || خلوت کردن . پرداختن . خالی کردن . تهی کردن . صافی کردن
قبض و اقباضلغتنامه دهخداقبض و اقباض . [ ق َ ض ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتن و دادن قبض . رد و بدل کردن سند و قباله .