افواهاًلغتنامه دهخداافواهاً.[ اَف ْ هَن ْ ] (ع ق ) خبرهائی که از دهان مردم بیرون می آید و صدق و کذب آن معلوم نیست . (ناظم الاطباء).
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی اس
افواهلغتنامه دهخداافواه . [ اَف ْ ] (ع اِ) ج ِفوه ، بمعنی دندان . || دیگ افزار و بوی افزار. || رنگ شکوفه و گونه ٔ آن . || صنف هرچیز و گونه ٔ آن . (منتهی الارب ). || دهانها و به ا
افواه الطیبلغتنامه دهخداافواه الطیب . [ اَف ْ هُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) کمکام را گویند. کذا فی زفان گویا. و فی الصراح بوی افزارهای خوشبو. (مؤید الفضلاء). کمکام . ضِرْو. (یادداشت مؤلف ).