اشهددیکشنری عربی به فارسیگواهي دادن , شهادت دادن , سوگند ياد کردن , تصديق امضاء کردن , تصديق کردن , صحت وسقم چيزي را معلوم کردن , شهادت کتبي دادن , مطملن کردن , تضمين کردن , گواهي کردن
فهدلغتنامه دهخدافهد. [ ف َ ] (ع اِ) یوز. ج ، افهد، فهود. (منتهی الارب ). یوز. پوزپلنگ . (فرهنگ فارسی معین ). در رنگ چون پلنگ و به طبع چون سگ باشد. (یادداشت مؤلف ). وحوش را بدا