افهاملغتنامه دهخداافهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فِهْم . (ناظم الاطباء) : ای دریغا عرصه ٔ افهام خلق سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق .مولوی .
افهاملغتنامه دهخداافهام . [ اِ ] (ع مص ) فهمانیدن . (منتهی الارب ). فهمانیدن و دریابانیدن . (آنندراج ). دریابانیدن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ) (زمخشری ) (المصادر زوزنی ).
افحاملغتنامه دهخداافحام . [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن اندوه کسی را از شعرگوئی . (ناظم الاطباء). از شعرگوئی بازداشتن کسی را اندوه . (منتهی الارب ). || گریستن کودک چندانکه آوازش سپری ش
حالی کردنلغتنامه دهخداحالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . مکشوف کردن . فهما
حسابلغتنامه دهخداحساب . [ ح ُس ْ سا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاسب : بر دست او حملی روان کرد که اقلام کتاب و افهام حساب از حد و حصر آن قاصر آید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در اعداد کتاب و ح
مفهملغتنامه دهخدامفهم . [ م ُ هََ / م ُ ف َهَْ هََ ] (ع ص ) فهم کرده شده . دریافت شده . (از ناظم الاطباء). فهمانیده شده . و رجوع به افهام و تفهیم شود.
مفهملغتنامه دهخدامفهم . [ م ُ هَِ / م ُ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) آنکه فهم می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). آنکه می فهماند. و رجوع به افهام و تفهیم و مدخل قبل شود.
رحابتلغتنامه دهخدارحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به