افلاکیلغتنامه دهخداافلاکی . [ اَ ] (اِخ ) شمس الدین احمد. از شاگردان شیخ جلال الدین عارف نواده و جانشین مولوی رومی است . او بفرمان استاد خود کتابی بنام مناقب العارفین در شرح حال م
افلاکیلغتنامه دهخداافلاکی . [ اَ ] (ص نسبی ) منجم . (یادداشت بخط مؤلف ). || آسمانی . آنکه یا آنچه در افلاک باشد : تویی چشم روشن کن خاکیان نوازنده ٔ جان افلاکیان .نظامی .
افلاکیانلغتنامه دهخداافلاکیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ثوابت و سیارات . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات . (فرهنگ محمودی از فرهنگ شع
افاکیللغتنامه دهخداافاکیل . [ اَ ] (ع اِ) افواج : افاکیل من کذا؛ ای افواج منه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء).
افلاکیانلغتنامه دهخداافلاکیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ثوابت و سیارات . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات . (فرهنگ محمودی از فرهنگ شع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) افلاکی . او راست : مناقب العارفین و مراتب الکاشفین ، فارسی در ترجمه ٔ مولانا جلال الدین رومی که به سال 770 هَ .ق . بانجام رسیده است . (ک
لوسلغتنامه دهخدالوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
گردافشانی کردنلغتنامه دهخداگردافشانی کردن . [ گ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکاندن . تکان دادن چیزی : چون فقها درمی آمدند و نمد را برمیداشتند تا گردافشانی کنند درمها ریخته میشد حیران میشدند.
تاسانیدنلغتنامه دهخداتاسانیدن . [ دَ ] (مص ) خبه ساختن . (آنندراج ). خفه کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فشردن گلو : گه بگوید دشمنی از دشمنی آتشی در ما زند فردا دنی گه بتاسانید او