افلاطونیلغتنامه دهخداافلاطونی . [ اَ ] (ص نسبی ) نسبت است به افلاطون حکیم یونانی . - عشق افلاطونی ؛ عشق خالص از شهوت . عشقی که آلوده بشهوت نباشد. آن عشقی که سعدی گوید : ما را نظر ب
افلاطونیان اخیرلغتنامه دهخداافلاطونیان اخیر. [ اَ نیا ن ِ اَ ](اِخ ) یا نوافلاطونیان . عده ایی از حکمای حوزه ٔ اسکندریه اند که بنام افلاطونیان اخیر نامیده شده ، زیرا آنها از یک نظر مذهب اف
افلاطونیان جدیدلغتنامه دهخداافلاطونیان جدید. [ اَ نیا ن ِ ج َ ] (اِخ ) افلاطونیان اخیر. به این کلمه رجوع شود.
افلاطونیان نولغتنامه دهخداافلاطونیان نو. [ اَ نیا ن ِ ن َ ] (اِخ ) یا نوافلاطونیان . همان پیروان فلوطین اند که به افلاطونیان اخیر شهرت دارند. رجوع به این کلمه و فلوطین و پلوتن شود.
عشق افلاطونیلغتنامه دهخداعشق افلاطونی . [ ع ِ ق ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) اشاره به عقیده ٔ افلاطون است که گوید: روح انسان در عالم مجردات قبل از ورود به دنیا، حقیقت
افلاطونلغتنامه دهخداافلاطون . [ اَ ] (اِخ ) ابن ارسطون یا اریستن . از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت . وی
افلاطونیان اخیرلغتنامه دهخداافلاطونیان اخیر. [ اَ نیا ن ِ اَ ](اِخ ) یا نوافلاطونیان . عده ایی از حکمای حوزه ٔ اسکندریه اند که بنام افلاطونیان اخیر نامیده شده ، زیرا آنها از یک نظر مذهب اف
افلاطونیان جدیدلغتنامه دهخداافلاطونیان جدید. [ اَ نیا ن ِ ج َ ] (اِخ ) افلاطونیان اخیر. به این کلمه رجوع شود.
افلاطونیان نولغتنامه دهخداافلاطونیان نو. [ اَ نیا ن ِ ن َ ] (اِخ ) یا نوافلاطونیان . همان پیروان فلوطین اند که به افلاطونیان اخیر شهرت دارند. رجوع به این کلمه و فلوطین و پلوتن شود.